“خلایق هرچه لایق”

سه سال پیش شرکت قبلی خودش بهم زنگ زد و گفت بیا برامون کار کن با شرایطت کنار می یایم. رفتم و بعد پنج روز فهمیدم پیشنهاد حقوقی که داده بودم نسبت به حجم کار و وظایفم خیلی پایین بوده و گفتم یا حقوقم رو بالا ببرید یا تا هنوز کار به صورت جدی شروع نشده همکاریمون رو تموم کنیم و قبول نکرد و تموم کردیم. دقیقا همزمان با من یکی دیگه رو هم اورده بود و قرار بود من مدیر اون بخش باشم. تو همون چند روز احساس کردم خانمی که همکارم هست برخلاف حفظ ظاهر ظاهریش خیلی جنسش خرده شیشه داره و یک رو و یک رنگ نیست. امروز اتفاقی وقتی یکی از همکارهای سابق بهم پیام داد که بعد ۱۵ سال سابقه کاری اخراجش کردن  و حرف به سه سال پیش کشیده شد متوجه شدم همون خانم چه بلایی سرشون اورد و رفته ازشون شکایت کرده و با حکم دیوان عدالت اداری تا تایم بازنشستگیش شرکت باید حقوقش  رو کامل بده. قشنگ یادمه اون روزی که شرکت زنگ‌زد و‌گفت تا سه هفته دیگه شرایطت رو اوکی کن و بیا چقدر خوشحال بودم و با چه ذوقی داشتم یخچال رو پر می‌کردم  و دنبال پرستار بودم و برای پسرک سرویس گرفتم برای رفت و امد به مهدش و کلی برنامه ریزی کردم که این وسط بچه ها با کمترین اصطکاک با شرایط جدید روبرو بشن و وقتی با علم خودشون به کم بودن حقوق پیشنهادیم و اعتراف ضمنیش، قبول نکردن افزایش بدن و من برگشتم خیلی خیلی دلم شکست و همه اش می گفتم داستان این امیدواری بیهوده و ناامیدی بعدش چی بود؟  اون موقع هم یقین داشتم اونا بیشتر از من ضرر کردن که من رو از دست دادن اما همیشه ته دلم یه ناراحتی بود ولی امروز با شنیدن اینکه اون خانم همکار که همزمان با من استخدام شد و یه جورایی شرکت به پشت گرمی حضور اون با افزایش حقوقم موافقت نکرد، با توجه به اگاهی داشتن از قوانین کار تونسته حسابی  از شرکت به ناحق حتی خسارت بگیره، خوشحال شدم و گفتم خلایق هرچه لایق و برای اولین بار تو این سه سال گذشته با یاداوری خاطره اش نه تنها دیگه ناراحت نیستم بلکه یه لبخند ملیح هم رو لبهام می شینه.

نظرات 2 + ارسال نظر
فنجون شنبه 11 مرداد 1399 ساعت 10:15

گاهی گمان نمیکنی ولی میشود!
خوشحالم که الان از یادآوری این داستان حس خوبی داری :) من قشنگ پستت یادمه، واااقعا سه سال گذشت؟؟؟؟
من دارم از فضولی میمیرم که چطور میشه حقوق تا بازنشستگی بگیره؟؟ چند سال؟؟؟؟

سلام فنجووون خوبی؟!
چقدر دلم برای کامنت هات تنگ شده بود دختر
اره واقعا سه سال گذشت ... عمرمون مثل برق و باد می ره
والله گویا این خانم چون همه کاره ی بخش منابع انسانی بوده و کسی رو قراردادهای خودش نظارت نداشته، تو این سه سال هیچ کدوم از قراردادهاش رو امضا نکرده بنابراین حالت رسمی پیدا کرده نه قراردادی بنابراین چون شرکت اخراجش کرده باید تا اخر بازنشتگیش حق و حقوقش رو بده. البته من دقیق نمی دونم چیکار کرده که به این مرحله رسیده ولی گویا وکیل داشته و خودشم از اول با برنامه رفته جلو

محمد پنج‌شنبه 9 مرداد 1399 ساعت 11:32 http://migam.blogsky.com

وضعیت اقتصادی و بیکاری باعث سواستفاده خیلی از شرکتها شده , و مردم مجبورن با هر شرایطی برای چندرغاز کنار بیان باهاشون .
رسما برده داری ...

کاملا درسته و‌موافقم باهاتون!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد