از آخرین باری که اینجا چیزی نوشتم  نزدیک به یکماه می گذرد. در این مدت پسرک شیرین زبانم سه سالش تمام شد و دخترک  نازنازی ام، بلاخره همین چند روز پیش درست 14 بهمن شروع کرد به چهاردست و پا راه رفتن. فکر می کردم دخترک خورد و خوراک بهتری نسبت به برادرش دارد. زهی خیال باطل ... هردو تا سرحد مرگ مرا بابت غذا خوردن اذیت می کنند و از این بابت بسیار بسیار افسرده ام و دلمرده. در کنار بدغذایی، بیدار شدن های نیمه شبانه ی پیاپی پسرک هم آستانه ی صبرم را پایین اورده در حالی که در طول روز اصلا نمی خوابد و انتظار می رود خواب شب تا صبحش کامل باشد که نیست. خصلت بد دیگر پسرک زبان زدنش به اشیاء است که همین امر کار دستمان می دهد و باعث مریضی خودش و در پی ان مریضی خواهرکش می شود. الان یک هفته است که مشغول شغل شریف پرستاری هستیم و نه شب داریم نه روز. 


پ.ن: دخترک در پایان هشت ماهگی اش 68.5 سانت قد و 7920 گزم وزن داشت. در پایان نه ماهگی 71 سانت قد و 8320 گرم وزن.