اعتراف می کنم بالای یکماه هست که کلاس های ان لاین  هرروزه ی بچه ها که قشنگ روزی پنج ساعت از وقتم رو می گیره و‌ حتما باید این تایم رو ‌کنارشون باشم تا از عهده کلاس و ساخت کاردستی هاشون بربیان، باعث شده  فعلا رزومه فرستادن برای شرکتها رو تعطیل کنم تا ببینم در اینده با برگشتن به روال عادی زندگی هامون چه اتفاق های خوبی قراره برام بیافته. دلخوشی این روزهام سرگرم شدن با بازار بورس هست که تا حدی وقتم رو پر کرده. 

همچنان دنبال کارهای سند المثنی خواهرک هستم و امیدوارم به زودی زود به مراحل اخرش برسه و پروسه صدور مجددش به جریان بیافته و بتونیم هرچه زودتر خونه اش رو‌بفروشیم و تهران یه خونه دیگه براش بخریم که نزدیکمون باشه و بشه راحت اجاره داد. 

“خلایق هرچه لایق”

سه سال پیش شرکت قبلی خودش بهم زنگ زد و گفت بیا برامون کار کن با شرایطت کنار می یایم. رفتم و بعد پنج روز فهمیدم پیشنهاد حقوقی که داده بودم نسبت به حجم کار و وظایفم خیلی پایین بوده و گفتم یا حقوقم رو بالا ببرید یا تا هنوز کار به صورت جدی شروع نشده همکاریمون رو تموم کنیم و قبول نکرد و تموم کردیم. دقیقا همزمان با من یکی دیگه رو هم اورده بود و قرار بود من مدیر اون بخش باشم. تو همون چند روز احساس کردم خانمی که همکارم هست برخلاف حفظ ظاهر ظاهریش خیلی جنسش خرده شیشه داره و یک رو و یک رنگ نیست. امروز اتفاقی وقتی یکی از همکارهای سابق بهم پیام داد که بعد ۱۵ سال سابقه کاری اخراجش کردن  و حرف به سه سال پیش کشیده شد متوجه شدم همون خانم چه بلایی سرشون اورد و رفته ازشون شکایت کرده و با حکم دیوان عدالت اداری تا تایم بازنشستگیش شرکت باید حقوقش  رو کامل بده. قشنگ یادمه اون روزی که شرکت زنگ‌زد و‌گفت تا سه هفته دیگه شرایطت رو اوکی کن و بیا چقدر خوشحال بودم و با چه ذوقی داشتم یخچال رو پر می‌کردم  و دنبال پرستار بودم و برای پسرک سرویس گرفتم برای رفت و امد به مهدش و کلی برنامه ریزی کردم که این وسط بچه ها با کمترین اصطکاک با شرایط جدید روبرو بشن و وقتی با علم خودشون به کم بودن حقوق پیشنهادیم و اعتراف ضمنیش، قبول نکردن افزایش بدن و من برگشتم خیلی خیلی دلم شکست و همه اش می گفتم داستان این امیدواری بیهوده و ناامیدی بعدش چی بود؟  اون موقع هم یقین داشتم اونا بیشتر از من ضرر کردن که من رو از دست دادن اما همیشه ته دلم یه ناراحتی بود ولی امروز با شنیدن اینکه اون خانم همکار که همزمان با من استخدام شد و یه جورایی شرکت به پشت گرمی حضور اون با افزایش حقوقم موافقت نکرد، با توجه به اگاهی داشتن از قوانین کار تونسته حسابی  از شرکت به ناحق حتی خسارت بگیره، خوشحال شدم و گفتم خلایق هرچه لایق و برای اولین بار تو این سه سال گذشته با یاداوری خاطره اش نه تنها دیگه ناراحت نیستم بلکه یه لبخند ملیح هم رو لبهام می شینه.