نمی تونم مقاله بیس پیدا کنم برای پایان نامه ام شدیدا ناراحتم. می رم تو سایت این ژورنال های معتبر مرتبط با رشته ام به زور تو حیطه ی مدنظرم یه مقاله پیدا می کنم اما برای فول دانلود نیاز به اکسس هست. چندتا سایت هم که می گن اسم مقاله رو بده ما بهت مقاله رو کامل می دیم هم رفتم اما مقاله موردنظرم رو برام پیدا نمی کنه. خلاصه که به جرات می تونم بگم این هفته ام خیلی زیاد به سرچ های بی حاصل گذشت و این همه وقت گذاشتن ثمره ای نداشت برام جز اتلاف وقت. همه اش می گم کاش تسلطم به زبان انگلیسی خوب بود چون تو این مرحله خیلی می تونست بهم کمک کنه. البته که من پروتر از این حرفام و به ضرب و زور دیکشنری و گوگل ترنسلیت سعی می کنم دست و پا شکسته گلیمم رو از آب بکشم بیرون ولی خوب خیلی وقتم رو می گیره و گاها حتی دلسردم می کنه. ولی خب چاره ای نیست و شرایطم اینهو باید باهاش کنار بیام. 

همسر درست فهمیده خیلی این اواخر ذهنم در گیره و سیم های مغزم مدام در حال جرقه زدن از یه موضوع به یه موضوع کاملا بی ربط دیگه است. البته از نظر دیگران بی ربط و از نظر خودم یکی از درگیری های ذهنیم محسوب می شه. رفته و برام کتاب دو قرن سکوت چاپ  قدیمیش رو که خیلی خیلی دوست داشتم داشته باشمش رو پیدا کرده و تو صفحه اولش یه جمله خیلی انرژی بخش برام نوشته. "تقدیم به دختری که دوست دارد همه چیز را بداند" خیلی برام ارزشمند بود. 

فردا کلاس دارم و برخلاف هفته های قبل ذوقش رو ندارم و شایدم زود نرم  دانشگاه. 

دارم کتاب "دو قرن سکوت" "عبدالحسین زرین کوب" رو می خونم اونم چاپ دوران شاهنشاهیش رو.  یادمه از دوران راهنمایی علاقه زیادی به تاریخ داشتم اما متاسفانه هیچ وقت به طور جدی پی اش رو نگرفتم. اما امسال امیدوارم بتونم و معلومات تاریخیم رو در مورد زادگاهم زیاد کنم. 

* این دو روز مادر خیلی بی حوصله ای بودم و دوبار دخترک رو دعوا کردم. نمی دونم چمه خیلی زود از کوره در می رم و به دقیقه نکشیده عذاب وجدان می گیرم. خسته ام واقعا نمی دونم چرا اینقدر خشم دارم و عصبانیم.

** چقدر اهنگ گوش دادن با هندزفری قشنگتره!

خدا رو شکر پروژه پوشک گیری با موفقیت کامل به سرانجام رسید و شیرینکم هر لحظه منتظره که از کلاس زبان برادرش به ایشون هم زنگ بزنن و بگن بیا. یعنی هرروز که گل پسر رو می رسونیم بهم می گه مامان زنگ نزدن؟ قربونت برم من که تو دیگه اینقدر بزرگ شدی که من از شنیدن حرفای قلمبه سلمبه ات و استدلال های منطقیت دلم می خواد درسته قورتت بدم. 

اگر جنگ بشه، نسل من جزو معدود نسل هایی می شه که دوتا جنگ رو به چشم دیده.  تا الان بهمون نسل سوخته می گفتن با وقوع جنگ احتمالی دیگه ملقب می شیم به نسل جزغاله! 

خدایا به من صبر بده!

درکی ندارم از اون دست آدمهایی که موقعیت اقتصادی جالبی ندارند، نه خانه ای دارند و نه کار ثابتی و با وجود داشتن فرزندی سالم و باهوش، دعوتنامه ای دیگه برای امدن دومی می فرستن. یا اونی که دوتا فرشته ی خوشگل داره و مستاجره و تازه کاشف به عمل آمده که خانه ای که رهن کردن توسط مالک در رهن بانک بوده و حالا که صاحبخانه مقروض هست و متواری، بانک داره خانه رو به مزایده می گذاره جهت فروش اونوقت چشم به راه متولد شدن سومی هستن.  واقعا نمی دونم یا ذهن من خیلی منطقیه یا ذهن اونا خیلی احساسی هست و بی خیال! بابا تو مملکتی دارید زندگی می کنید که از لحاظ داشتن تورم بالا داره با نیوزلند رقابت می کنه انوقت شما با نداشتن خانه و کار ثابت بازهم به فکر فرزندآوری هستید و تازه کلی هم خوشحالید؟ 

خیانت!!!!

سالیان سال فکر می کردم انگلیس پشت ا.ن.ق.ل.ا.ب سال پ.ن.ا.ه.و.ه.ف.ت بوده! با دلیل و مدرک و ادله کاشف به عمل امد که خیر جناب روسیه، برای باز پس ندادن شهرهای ایران، قفقاز، گرجستان، ایروان، باکو و ... که قراردادش 99 ساله بوده و سال 1361 به پایان می رسیده و ملزم بوده به پس دادنش، پشت پرده این داستان رو راه انداخته و جالب تر اینکه وقتی چند نفر  می رن پیش سردار سازندگی و می گن قرارداد به سر رسیده می فرمایند ما الان وسط جنگ هستیم و وقت این حرفا نیست. و غم انگیزتر از همه ی اینا اینه که ایران هیچ وقت نسبت به استرداد شهرهایی که جزو خاکش بوده به مجامع بین المللی از روسیه شکایت نبرد و همه چی به سکوت گذشت و دو دستی خاک ایران بخشیده شد. اخ که جسم و روحم تحمل این همه خیانت و نامردی رو نداره.... 

بیشتر کتاب بخوانیم. خواهش می کنم!

چند نفرمون می دونستیم که قبل جنگ ایران و عرلق تو سال 59 ، یه جنگ دیگه هم بین ایران و عراق سال 52 اتفاق افتاده که به 3 ساعت نکشیده که بصره رو ارتش ایران تصرف می کنه؟ برام شوک بزرگی بود دیروز شنیدن این واقعه و ندونستنش! کاش به جای این همه موبایل دست گرفتن و بازی و اینستاگرام  بیشتر و بیشتر مطالعه کنیم تا نسلی که می سازیم نسل اگاهی باشن. بگذاریم با کتاب خوندن ما بچه هامون عادت کنن به کتاب دیدن و خوندن. بیایم از تاریخ درس بگیریم و اگاه بشیم. نسل بی سواد نه بدرد جامعه مون می خوره و نه هیچ جای دنیا. 

بلاخره دل به دریا زدم و به دوست لهستانیم ایمیل زدم. دل تو دلم نیست جواب ایمیلم رو بده. امیدوارم جوابش دلگرم کننده باشه. 

پ.ن: جوابم رو داد گفت روم هستم و تا هفته ی دیگه  برمی گردم و برات میل می زنم. 

بعد از کلی بالا و پایین شدن و تا مرز کنسل کردن برنامه پیش رفتن، یار دبستانی رو بابت تولدش، تونستیم سوپرایز کنیم. همیشه دوست داشتم برای یکبار هم که شده تولدش غافلگیرش کنم و بلاخره با همکاری و همدلی همسر و اون یکی دوست جان به این خواسته ام هم رسیدم. 

وای چقدر قسمت سوم سریال "گات" هیجانی بود. تا اخرین لحظه نفسم تو سینه حبس بود! بی صبرانه منتظر قسمت اتی هستم. حیف باشه که گویا فقط سه قسمت تا پایان این سریال زیبا و جذاب باقی مونده!

این هفته رو  می شه گفت به خودم مرخصی دادم و می شه گفت تقریبا هیچی درس نخوندم. انگاری می خواستم خستگی ناشی از اون ارائه کوفتی که استادش وسطا ارائه ام برای جواب دادن تلفنش، از کلاس رفت بیرون رو به در کرده باشم. 

چندین روزه که در طول روز پوشک دخترک رو باز می کنم و شبا موقع خواب پوشکش می کنم دوباره. خیلی خیلی خوب در طول روز همکاری می کنه، امیدوارم تا اخر خرداد این مرحله ی سخت رو با موفقیت کامل پشت سر بگذارم و برم دنبال مراحل بعدی!

گیرم که این درخت تناور 

در قله ی بلوغ 

آبستن از نسیم گناهی ست 

اما 

ای ابر سوگوار سیه پوش

این شاخه ی شکوفه چه کرده ست 

کاین سان کبود مانده و خاموش؟

گیرم خدا نخواست که این شاخه 

بیند ز ابر و باد نوازش

اما 

این شاخه ی شکوفه که افسرد 

از سردی بهار 

با گونه ی کبود 

ایا چه کرده بود؟



" شفیعی کدکنی "


قبل از سال جدید، یکی از اساتید برای هر کدوممون یه موضوع جهت تحقیق و ارائه کردن داد و بی اغراق از اون موقع تو هر وقت آزادی که داشتم (البته به جز تعطیلات نوروز) براش وقت گذاشتم و سایت ها و مقاله های زیادی رو پیدا کردم، اما با وجود این هنوز به یک جمع بندی کلی نرسیدم و مدام در حال حذف و اضافه ام و همه اش می گم بابت یه ارائه کوچک این همه از من وقت و انرژی گرفته شد، ببین برای پایان نامه قراره به چه حال و روزی بیافتم. البته اعتراف می کنم محول کردن این ارائه توسط استادمون خیلی خوب بود و کمترین امتیاز مثبتش این بود که از الان من رو برد تو حال و هوای نوشتن پایان و نامه و اشنایی با سختی های مسیرش. ایشالله خدا بخواد دیگه تو مراحل اخرش هستم و امیدوارم تا فردا شب دیگه لااقل فایل ارائه ام تکمیل بشه و بعد مدتها راحت بخوابم.