"تصمیم کبری"

به جد تصمیم دارم آدمهایی رو که بهم انرژی منفی می دن، از دایره ی ارتباطات نزدیکم، حذف کنم! خصوصا کسانی رو که هم بهت انرژی منفی می دن و هم چیزی برای ارائه کردن ندارن!!!!!!  به جای این همه انرژی گذشتن برای این دسته آدمها اگر به خودم و زندگی خودم رسیده بودم الان کلی جلوتر از حال حاضرم بودم و قطعا حال دلم بهتر بود. 

برای مخاطب خاص

می دونم تو حالگیری کردن ازت استادترینم و تو صبورترینی. می دونم که همیشه بهترین ها رو برام خواستی و هیچ وقت صفرهای جلوی مبلغ به چشمت نیومدن و هربار چیزی خواستم یا آرزو کردم با توجه به توان مالی مون یا خیلی خیلی زود برآورده کردی یا اون قدر صبر کردی تا وسعمون برسه و برام تهیه اش کردی. 

خواستم بگم از تو مهربون تر و پایه تر همسر تو عمرم ندیدم و خواستم بدونی پشت تمام بدقلقی ها و ضد حالهام، دخترکی با کودک درون شش هفت ساله ای هست که با تمام لجاجت ها و کله شقی هاش، قدر اون دل بزرگت رو می دونه و به داشتنت می باله.

وطنی به مانند گیلیاد

چقدر این سریال "ندیمه" غم انگیزه و چقدر حکایت آشنایی داره. ترویج ازدواج در سنین پایین، نقش زنان تعریف شده در زاد و ولد و خانه داری، داشتن قیمی که صرفا اون می تونه اجازه ی تحصیل و ازدواج و سفر رو بده! نداشتن حق حضانت از بچه ات، نداشتن حق اعتراض به ازدواج های متعدد همسرت چه در حکم ازدواج دائم، چه موقت، سهم نداشتن زنها تو مراتب بالا، سمت رهبری، ریاست جمهوری، رئیس مجلس، وزیر، شهردار و و و .... چقدر قوانین "گیلیاد" مشابه قوانین اینجاست. ح.ج.ا.ب.ا.ج.ب.ا.ر.ی. محروم بودن از بدیهی ترین چیزها مثل دوچرحه سواری، موتورسواری، رفتن به استادیوم های ورزشی. "جون" برای من نماد امیده. نماد مقاومت، سرکشی و جسوری. سرسختی و استقامت. تو همه ی خانواده ها باید یه زن باش مثل "جون" قوی و سرسخت. تا شاید نسل های بعدی بتونن بشکنن قواعد گیلیادگونه ی حال حاضر رو. 

خانم دکتر و اقای دکتر هم رفتنی شدن. دیگه هر کسی دستش به دهنش می رسه و آدم موفقی هست یا رفته یا در حال بستن چمدون و پروااااااز. 

رفتم خونه اشون و کلی باهم حرف زدیم. فهمیدم خواهر سی ساله اش کنسرن گرفته بوده و چه روزها و لحظه های تلخی رو از سر گذروندن. فهمیدم که همه ی آدمها در حد و توانشون تو زندگی درگیر مشکلات و غم و غصه و حفره های خالی تو قلبشون هستن و نباید از ظاهر زندگی و پرستیژ خانوادگیشون قضاوت کرد! 


*این روزها کلی انگیزه پیدا کردم برای هدف هایی که دارم. امیدوام نیمه دوم تابستون باهام مهربونتر از نیمه اول باشه و هی بیام اینجا بنویسم چه کردم و چه کردم. 


*خوندن کتاب "دو قرن سکوت" هم خوب پیش می ره. البته بعد یه وقفه طولانی بابت امتحاناتم، دو سه روزه دوباره دست گرفتمش که با سرعت خوبی پیش می ره و راضیم. چقد سخته برام خوندن تاریخی که سراسرش شکسته و غم، خفت و خواری. اما جالبش اینجاست که همه اش فکر می کنم با خوندنش اجازه نمی دم تاریخ تکرار بشه و اعراب لعنتی هویت و تاریخ و دانش و زبانمون رو بگیره. چقدر این اعراب آدمهای سخیف و چشم تنگی بودن و چقدر من بیزارم از میراثی که اونها به جای گذاشتن. به خودم قول دادم تا جایی که می تونم با آگاهی دادن به بچه هام در وقت مناسبش و در دسترس قرار دادن کتابهای خوب برای افزایش آگاهیشون نگذارم وامدار این میراث متحجر باشن.


*دوستی دارم که الان تو بد برهه ای هست و از زمین و زمان بریده و مادر 24 ساعته بودن برای دوتا جوجه، ظرفیتش رو پر کرده و الان خیلی شکننده است و امیدوارم بتونم در  راستای رسیدن به اهدافش دلگرمش کنم و امیدوار. 



می گن اگر می خوای عادتی رو ترک کنی چهل روز ازش دوری کن تا تو وجودت نهادینه شه. منم برای خودم یه چالش چهل روزه ریختم که داد نزنم، امروز جدولم تیک موفق خورد. امیدوارم تا اخر این چهل روز بتونم پشت هم تیک مثبت از خودم بگیرم و این خصیصه بد رو ازخودم دور کنم. خانواده ی من لایق محیطی امن به دور از هرگونه تنش و ناامنی هستن. 

از وقتی ازدواج کرد هیچ وقت نشد برم خونه اش. شاید چون خیلی بهم دور بود. الان دخترش پانزده سالش هست و من برای اولین بار با نزدیک شدن به خونه مون، رفتم پیشش. اون دختر مومن چادری سالهای دور بچگی من، شده یه زن امروزی با انواع و اقسام عملهای جراحی و زیبایی. با دندان های سیمی کرده و تتوی ابرو و لیزر چشم و عمل بینی. کلا از این شوک شدم که من تا به امروز هیچ تغییری تو صورت و بدنم ندادم اما هرقدر به اطرافیانم نگاه می کنم می بینم هر کدام به نوعی خودشون رو زیباتر کردن. نمی دونم خودم تا کی قراره مقاومت کنم اما خیلی دوست دارم خط لبخند و پیشونیم رو محو کنم و یه خال رو بینی ام هست که خیلی دوست دارم بردارمش. شاید یه روز امدم و اینجا نوشتم که منم به جرگه ی دوست دارندگان تغییر و تحول در چهره پیوستم.