بی حوصله ام‌ و کلافه. نشد یکبار من به چیزی راحت و بی دردسر برسم. از انتظار بدم می یاد اما همیشه محکوم به انتظار کشیدن بودم. 

بعد مدتها دوری از فیلم دیدن تو این تعطیلات نوروزی  تقریبا هر شب یه فیلم می بینیم. فیلم “Little women “ ، Bomeshell و فیلم A star is born رو خیلی دوست داشتم. تا قبل از  فیلم ا استار ایز برن، هیچ اهنگی از لیدی گاگا گوش نکرده بودم ولی این فیلم نظرم رو در مورد صداش تغییر داد و همون شبانه رفتم چندتا اهنگش را دانلود کردم و مدام تو گوشیم درحال تکرار هستن. 

زبانم خوب پیش می ره و راضیم کاش فقط یکم تمرکز بیشتری می کردم و اینقدر از سرش بلند نمی شدم. کلا نمی دونم چرا اینقدر تمرکزم پایینه و انگار صندلیم میخ داره و پنج دقیقه به پنج دقیقه باید بلند بشم و این داستان روندش رو خیلی طولانی کرده و من کم صبر رو یکم بی حوصله. همسر رو هم هرروز زورکی یه یکساعتی مجبورش می کنم فرانسه اش رو بخونه. ماشالله خیلی فرانسه اش خوب شده و خیلی خوب حرف می زنه و واژه ها رو خوب ادا می کنه. من اصلا نمی تونم آواهاشون رو ادا کنم چه برسه به خوندن یک جمله:) کلا احساس می کنم خیلی تو یادگیری زبان استعدادی ندارم خصوصا تو مکالمه. البته که خیلی پرو تر از این حرفام و با تکرار بیشتر سعی می کنم این ضعفم رو جبران کنم. 

خیلی دلم می خواد امسال با سرکار رفتنم  دوره ی ACCA رو هم استارت بزنم. ولی لازمه اش اینه که قبلش خیلی زبانم رو خوب کنم. دیگه ادمیزاده و هزارتا رویای ریز و درشت. من به همین خیالبافی ها و آرزوهام زنده ام و امیدوار به زندگی.


دیروز سمانه حرف خوبی زد. گفت دلم می خواد تو اخرین سال از قرن یه کار خوب بکنم که سال بعد با افتخار به خودم بگم این کار بزرگ رو‌کردم. بدجور تو مخ منم رفته و از دیروز دارم بهش فکر می کنم که چیکار کنم بهتره. شما هم یکم در موردش فکر کنید شاید واقعا تونستید تو سال ۹۹ یه کار خارق العاده برای خودتون و یا خانواده تون یا جامعه تون انجام بدید. یه کار مفید عالی. 

انچه گذشت و انچه خواهید دید :)

سالی که گذشت رو‌چطور گذروندم:

صادقانه بخوام بگم بیشتر از پارسال کتاب خوندم و خیلی ها رو به کتاب خوندن تشویق کردم چون شدیدا معتقدم راه نجات ملت اگاهی هست و اگاهی.

زیاد کتابخونه رفتم و درسم رو با جدیت دنبال کردم و درسهای تئوری رو تموم کردم و فقط موند پایان نامه که اونم خورد به داستان کرونا و همینجور در سکوت خبری بسر می بره و هیچ قدمی براش برداشته نشده. پروژه اموزش زبان از تو خونه رو‌همین ده روز پیش کلید زدم و خیلی از شروعش خوشحالم و راضی. با دوستانم ‌چندباری بیرون رفتم. سینما کلا قسمت نشد برم. با بچه ها اکثرا خونه بودیم و در کل دوبار بیشتر مسافرت نرفتیم که اخرین مسافرتمون چه از لحاظ عاطفی چه از لحاظ مادی فاجعه بود و باعث شد مصمم بشم تو کات کردن یه دوستی سی ساله. 

و اما سال جدید: باید حتما حتما حتما برم سرکار و امیدوارم یه کار خیلی خیلی خوب از هر لحاظ قسمتم بشه که خیلی دلم می خواد هرچه زودتر مشغول بشم. 

زبانم باید به سطح قابل قبولی برسه. تو ایام قرنطینه باید اکسل پیشرفته رو یاد بگیرم. باید امسال کتابهای خیلی بیشتری بخونم. باید برای بچه هام مامان صبورتری باشم.