امروز بعد هفت ماه فشار و استرس احساس رهایی می کنم. روح خسته و آزرده ام نیاز به این آرامش داشت. این روزها زیاد خودم رو به آغوش می گیرم و دست نوازش به سر و روم می کشم تا بلکه التیام پیدا کنن زخم های نامرئی روح و‌روانم.

همیشه 9 تیر  سال ۱۴۰۰ خیلی برام ‌دور‌بود و بزرگ ولی بلاخره رسید اون روزی که من ۴۰ ساله شدم. 

مثل سی سالگیم که دهه ی عمرم عوض می شد احساس گیجی غریبی دارم ولی می دونم اینم می گذره و بلاخره می پذیرم این  سیر طبیعی طبیعت رو. 

 

* ۱۲ ساله که هر سال تو این تاریخ چشمم به گوشی تلفنه که مگر پیام تبریکی ازت بگیرم و بفهمم یادم بودی. اما دریغ دریغ ...