احساس میکنم سالهاست که تو یه قفس طلایی گیر افتادم و امکان فرارم نیست. برای پرواز پرهام چیده شده. دلم خیلی چیزها می خواد که با شرایط فعلی که دارم امکان پذیر نیست و مثل همیشه این منم که دارم از خواستههام می گذرم. ناشکری نمیکنم اما واقعا دلم برای خود آزادم تنگ شده. منی که از ۱۶ سالگی تو دنیایی از مسیولیتهای ریز و درشت غرق شدم، الان واقعا دلم تعهدهای کمتری میخواد. دلم میخواد کارهایی که دوست دارم رو انجام بدم ولی همیشه دوجفت چشم هست که من رومیپاد و از من توجه همیشگی میخواد.