*دیروز بعد از سه ماه و دو روز، بچه هام مادربزرگ هاشون رو دیدن. دیدم دیگه نمی تونم این دوری رو تحمل کنم اما حسابی بهشون تاکید کردم نه به کسی بوس بدن نه دست و خدایی هردو خانواده هم خیلی خوب همکاری کردن تو نبوسیدن و لمس نکردن بچه ها. گفتم ایشالله ماهی یکبار بریم و ببینیمشون. با کمک عمه کوچیکه تونستیم تولدی سوپرایزانه برای دخترک و همسر بگیریم که بچه ها حسابی کیف کردن و بهشون خوش گذشت. امروز بچه ها تو حیاط مامان اینا تا تونستن اب بازی و کف بازی و گربه بازی کردن و شب هر دو با پادرد خوابیدن. این کرونا باعث شد قدر خیلی از چیزهایی که داشتم و فکر می کردم همیشگی هست رو بدونم. 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد