غروبی بدجور ازدست دخترک عصبانی شدم و خیلی بد دعواش کردم که البته حقش بود چون اینقدر دستشویش رو نگه می داره که بعدش نمی تونه کنترلش کنه و می زنه همه چیز رو منفجر می کنه، بیشتر از این ناراحت شدم که طبق معمول خودش نیومد بگه و من خیلی اتفاقی  متوجه خیسی شلوارش شدم و خدا می دونه کجاها که ننشسته و کجاها که نرفته. اما اخرین لحظه به صورتش زدم که این برای من عبور از خط قرمزهام هست. اینقدر تخس هست که هیچی نگفت نه گریه نه شکایت نه حتی واکنشی. اما من داغونم امشب و از عذاب وجدان دارم خفه می شم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد