دیروز اخرین روز کلاس هامون بود و بعد کلاس فرت و فرت عکس انداختیم و خندیدم. اعتراف می کنم در تمام لحظات از اینکه دیگه ممکنه تا مدتها جمعمون جمع نباشه دلم گرفت. شک ندارم که دلم برای محوطه و کلاس های پر سر و صدامون حتی تنگ می شه. از کل کل کردنها گرفته تا دلداری دادن های بهم. امیدوارم همه مون روز دفاعمون به خوشحالی و خندونی روز اخر باشیم. دفاع من بعلت پر بودن کد استاد راهنمام رفت آذر سال اینده. از اینکه وقفه افتاد خیلی ناراحت نیستم چون امیدوارم  سرفرصت مطالب رو جمع کنم و یه پروژه عالی تحویل بدم. 

این چند وقت عجیب ذهنم درگیره داستان زندگی مشترک خواهرزاده است و به قدری تو این زمینه با خواهر و خواهرزاده و مامان و همسر و بیشتر از همه خودم با خودم حرف زدم ذهنم خسته شده. امیدوارم امروز جلسه ای که گذاشتن ختم به خیر بشه و بتونن حرفاشون رو بزنن. شدیدا معتقدم با سکوت و نجابت های بی دلیل هیچ مشکلی حل نمی شه و ادم باید حرف بزنه تا دیگران هم به اشتباهاتی که کردن و دل هایی که شکستن واقف بشن. 

نظرات 1 + ارسال نظر
باران پاییزی دوشنبه 9 دی 1398 ساعت 10:12 http://baranpaiezi.blogsky.com

به به بسلامتی. اییشالا موفق باشید و تو رشته ی تحصیلی تون شغل دلخواه تون رو بدست بیارین.
بچه ها که بچه ان توی این زندگی اما بچه تر از اونها بچه های ریش دار و بچه های اندام برجسته هستن که این کوچولوها رو سرگردان زندگی خودشون کردن. ایشالا خواهرزاده ت بهترین تصمیم براش گرفته بشه

مرسی عزیزم از ارزوهای خوب خوبی که کردی واقعا دلم شاد شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد