بعد از کلی بالا و پایین شدن و تا مرز کنسل کردن برنامه پیش رفتن، یار دبستانی رو بابت تولدش، تونستیم سوپرایز کنیم. همیشه دوست داشتم برای یکبار هم که شده تولدش غافلگیرش کنم و بلاخره با همکاری و همدلی همسر و اون یکی دوست جان به این خواسته ام هم رسیدم. 

وای چقدر قسمت سوم سریال "گات" هیجانی بود. تا اخرین لحظه نفسم تو سینه حبس بود! بی صبرانه منتظر قسمت اتی هستم. حیف باشه که گویا فقط سه قسمت تا پایان این سریال زیبا و جذاب باقی مونده!

این هفته رو  می شه گفت به خودم مرخصی دادم و می شه گفت تقریبا هیچی درس نخوندم. انگاری می خواستم خستگی ناشی از اون ارائه کوفتی که استادش وسطا ارائه ام برای جواب دادن تلفنش، از کلاس رفت بیرون رو به در کرده باشم. 

چندین روزه که در طول روز پوشک دخترک رو باز می کنم و شبا موقع خواب پوشکش می کنم دوباره. خیلی خیلی خوب در طول روز همکاری می کنه، امیدوارم تا اخر خرداد این مرحله ی سخت رو با موفقیت کامل پشت سر بگذارم و برم دنبال مراحل بعدی!

نظرات 1 + ارسال نظر
نون سین پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1398 ساعت 00:15 http://free-like-a-bird.blogsky.com

عه شمام گیم اف ترونز میبینید:) اقا خیلی تاریک بود ولی مهیح بود واقعا:)
خستگی در کردن اصلا کار بدی نیست... من یادمه ارشدم بعد اینکه یه چیز سنگینی تحویل میدادم یا ارائه مهمی چیزی رد میشد نزدیک دوازده ساعت فقط میخوابیدم:)
اقا راجع به بچه هم... خدا صبرتون بده که بتونید همینطوری خودکفاش کنید کم کم

بللللللللله که می بینم وااااای دیدی دوستم چه مهیج بود!!!!! من از اول اول اول سریال عاشق اریا بودم و خیلی رو سفیدم کرد تو این قسمت اخر
چه خوب که حسابی می خوابیدی و به خودت جایزه ی عالی می دادی! وای که چقدر از اب و گل درامدن بچه ها پروژه ی سنگینیه و خدا به همه ی پدر و مادرا توان و صبرش رو بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد