از هشت صبح بیدارم اما ذهنم آشفته تر از اونی هست که دکمه ی خاموش شو رو بزنه و من به خواب برم. روز پر فراز و نشیبی بود امروز. دوبار از ته دل شاد شدم. می تونم به جرات بگم شادی دومم حتی یک درجه بالاتر از اولی بود. از اونجایی که جزو محالات  که تماس تلفنیم رو جواب بده، قرار شد بهش پی ام بزنم و داستان رو بگم. فکر کن نذر کردم اگر قبول کرد مبلغی رو به حساب "یاران عشق" واریز کنم. گاهی از این همه دوری و سردی بین دلهامون، قلبم فشرده می شه. فکر کن می تونی هرچند کم و جزئی کمکش کنی اما پست می زنه و با تویی که بخشی از وجودش هستی مثل غریبه ها رفتار می کنه. 

مخاطب خاص نوشت: امشب یه درجه خوشحالی بیشترم بخاطر واکنش قشنگت در برابر خواسته و آرزوی قلبیم بود. خیلی ماهی که با روی خوش از گذشتن چیزی که تو این دوره زمونه برای  همه شیرینه، موافقت کردی. می دونم بواسطه ی دل بزرگت خدا هزاران بار بیشتر و بیشترش رو به زندگیت می بخشه عزیز دلم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد