درست وسط تابستون من و دخترک مریض شدیم. البته که اول گل پسر این مریضی رو از بچه های کلاس زبانش سوغات اوردن و من کماکان منتظرم علایم گلو درد و ابریزش بینی در همسر جان هم نمود پیدا کنه که خدایی نکرده قسر در نره ;) 

کتاب کلیدر خیلی برام دلچسب شده و زمانهایی که دارم کار می کنم یا گوشی دستمه همه اش روحم پرواز می کنه برای خوندنش ولی مشکل اینجاست که تو شلوغی و همهمه و جنگ و جدل و جیغ های بنفش خواهر و برادر نمی شه تمرکز کرد و خوند بنابراین خوندنم فقط محدود شده به شبها بعد از خوابیدنشون. 

شاید دو سه هفته دیگه بریم سفر، اولش خیلی ذوق داشتم اما الان هرچی نزدیکتر می ریم استرس ناهار شام بچه ها که هیچی نمی خورن افتاده تو جونم و اصلا نمی دونم رفتنمون درست هست یا نه. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد