بی اغراق می گم تو این چند روز هربار رفتم آبی بنوشم، هربار دستشویی رفتم و سیفون رو کشیدم، بچه ها رو بردم حموم تا عرق  بدنشون بره و کمتر پوست گردن و پشتشون بسوزه، بغض کردم برای مردم خوزستانم که حیاتی ترین چیز ممکن رو اینروزها ندارن. دلم پر از آتیشه. بعدازظهر رفتم تا سرکوچه حرارت و گرما داشت می سوزوند وجودم رو.ببین الان اهواز و خوزستان چه گرمایی داره. 

از تصور اینکه با اجرایی شدن تحریم ها، نفت در ازای غذا و دارو خواهیم داشت چهارستون بدنم می لرزه. از تصور اینکه قراره عراقی دوم بشیم ... 

لپ کلام اینکه اصلا حال دلم خوب نیست. علامت سوال بزرگی پیش روم هست در برابر اینده ی مردمم و بچه هامون. قراره تا کجا پیش بریم و به کجاها برسیم .... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد