سه روز از اثاث کشی مون به خانه ی آرزوها می گذره. حسابی خسته ایم و این وسط رسیدگی به بچه ها کارمون رو سختتر هم کرده، اما هردو ته دلمون خوشحالیم که اینبار تا هروقت که خودمون بخوایم تو این خونه ماندنی هستیم و قرار نیست مثل هرسال دوماه مونده به موعد اتمام قرارداد خونه استرس بگیریم. الهی که همه ی انهایی که ارزوی خرید خانه دارن به زودی زود قسمتشون بشه. هربار که بازار مسکن تکون می خوره و قیمت رو قیمت می ره عمیقا غصه می خورم برای اونهایی که هنوز نتونستن صاحب یه سقف برای خودشون بشن. شاید اگر از طرف اذیت و آزار همسایه طبقه بالایی و طبقه پایینی اینقدر تو فشار نبودیم و عرصه بهمون تنگ نمی شد، حداقل تا پایان قراردادمون قدم پیش نمی گذاشتیم و چه شانسی اوردیم که اینکار رو کردیم و گرنه فکر نمی کنم با این تکونی که بازار مسکن تو این دوماه خورد خونه ی حال حاضرمون رو می تونستیم که داشته باشیم. اسکلت خونه حسابی سرده و با این برف قشنگی که امده هرچهارتایی مون مثل مامان و باباهای قدیمی،  با هفت هشت دست لباس از رو و از زیر می ریم زیر لحاف و همه مون تو یه اتاق می خوابیم و اعتراف می کنم این چهار نفره خوابیدنمون خیلی برام لذت بخشه. دقت کردم مهمترین اتفاق های زندگیم با بارش باران توام بوده و هربار کلی به دلم حس های خوب خوب می یاد. روز عقدمون، روزی که برای اولین بار رفتیم زیر یک سقف، تولد پسرک، تولد دخترک و حالا هم رفتن به خونه ارزوهامون مصادف شد با بارش بارون و فرداش هم که بارش برف زیبا. شانس اوردیم تاریخ جابه جایی زودتر از بارش برف بود و گرنه کارمون خیلی سختر می شد و پرهزینه تر. 

نظرات 1 + ارسال نظر
فنجون سه‌شنبه 10 بهمن 1396 ساعت 08:37

تبریک میگم بهتون انشالا تو خونه ی آرامش و شادی ، شاهد رشد بچه ها و مهمونی ها و خنده ها باشی.
نتیجه میگیریم همسایه بد هم نعمتیه :)))

ممنونم فنجون جون
بله بله نعمتی است بس عظیم :)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد