اعتراف می کنم دلم برای این خونه تنگ خواهد شد. فکر کن از همین الان گوشه گوشه اش رو با یه ولعی نگاه می کنم که مبادا اخرین نگاه ها رو جانندازم. تو این ساختمون بود که دوتا جوجه ها دنیا امدن و اولین های زندگیشون رو دیدیم. اولین خنده هاشون، اولین خزیدن ها، تاتی تاتی کردن ها، اولین واژه ها، اولین بوسه ها. من قشنگ می دونم پسرک اولین بوسه اش رو کجای این خونه بروی گونه هام کاشت. دخترک کجا بود که اولین بار خودش رو پرت کرد تو اغوشم. چه خوب که اولین پارک پسرک و دخترک یکی بود و هردو تو اون پارک تمرین راه رفتن کردن. با یه سرسره و تاب، سرسربازی و تاب خوردن رو یاد گرفتن. هردو تو یه چمن غلت خوردن و خندیدن. نمی دونم بعد ما کی ساکن اینجا می شه، فقط امیدوارم هرکی می یاد با دیوارهاش، حمومش که توش بهترین لحظات عمر دخترک و پسرک رقم خورده، با پنجره هاش مهربون باشه. دلم برات تنگ می شه خونه ی قشنگم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد