پسرک خیلی به کتاب نگاه کردن و گوش دادن علاقه داره. رفتم براش یه کتاب دانستنی ها گرفتم در حد و اندازه ی سن خودش که نه، اما در حد بچه های دبستانی،  بنابراین وقتی براش می خونم مجبورم یه جاهایی رو نخونم و مابقی مطالب رو هم حتی المکان به زبان ساده تر براش بگم. از طرفی به نقاشی کردن هم علاقه داره و هر از گاهی که می بینم صداش در نمی یاد می بینم برای فرار از پاره کردن کاغذهاش توسط خواهرکش، رفته روی میز ناهارخوری و بساط دوست داشتنیش رو ولو کرده و سخت مشغوله. دیروز سرم تو گوشی بود دیدم پسرک جلوم رو ظاهر شد و گفت مامان خورشید رو کشیدم. اینم که دورش داره می چرخه کره ی زمین هست و این یکی توپ توپی ها هم همونایی هستن که مثل زمین دور خورشید می چرخن. خیلی نقاشیش قشنگ و با جزییات بود و سریع گفتم اگر دوست داری دوباره کتاب دانستنی هات رو بیار در مورد خورشید بخونیم و با یه دنیا ذوق رفت کتابش رو اورد و باهم خوندیم. دوست دارم تو این دفترچه خاطرات اینترنتی بعضی از خاطرات قشنگ پسرک و دخترک رو حک کنم ان شالله که دوباره اتفاق بلاگفا تو بلاگ اسکای رخ نمی ده :)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد