هر چهارتامون مریضیم و یه گوشه افتادیم. البته شدت و حدتش در هرکدوممون فرق داره. دیشب که زلزله امد من خواب بودم بیدار شدم و دیدم متوقف شد، اینقدر بی حال بودم که دوباره خوابم برد. کلا چهارماه مریضی پاش رو از خونه ی ما بیرون نمی گذاره و خیلی ناراحتم. چون اینجور مواقع نه سوپی نه اشی نه شلغمی خورده می شه و من می مونم چی بهشون بدم که علی رغم بی میلی، میلشون ببره. خلاصه که خانواده ی بد غذا داشتن مصیبتی است عظیم. قدر خوش خوراک بودن خودتون و بچه هاتون رو خیلی بدونید. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد