بلاخره این غول بزرگ گرفتن پاسپورت شکست و امروز هرچهارتایی رفتیم پلیس +10 قال قضیه رو کندیم. دوماه بود که می گفتیم امروزنه، فردا، فردا نه، پس فردا. اوف که چقدر رو اعصاب بود. 

با پسرک رفتیم کارگاه نجاری از اول گفته بودن بچه های سه سال به بالا، حتی موقع ثبت نام تاریخ دقیق تولد پسرک رو پرسیده بودن. اما تو کلاس دیدیم یه پسر 2 سال و چهارماه هم هست. مربی خیلی تعجب کرده بود و  می گفت من تا حالا تو این کارگاه زیر سه سال نداشتم و چطور ثبت نام کردن شما رو؟ نشون به اون نشون عین اون یک ساعت رو پسرکوچولو فقط گریه کرد و جیغ زد و گفت می خوام. یعنی هرچی می دید رو می خواست مهم نبود الان دوتا چکش داره یا سه تا اره، فقط می خواست و واقعا حرص می خورد و از عصبانیت قرمز شده بود. اخر سر هم مادرش بردش بیرون از کلاس تا اروم بشه. نمی دونم چرا همه جا پول حرف اول و اخر رو می زنه فارغ از اینکه بچه توانایش رو تو این سن داره یا نداره....

پ.ن: بلاخره رنگ سفید اکلیلی و فیلی انتخاب کردیم، خدا کنه ترکیب خوبی بشه و همه چی طبق نقشه پیش بره :)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد