اولین کتابگردی ما با پسرک و خریدن کتاب با انتخاب خودش در کنار اولین کافی شاپ رفتنش رقم خورد. سه تایی قشنگ یه دو سه ساعتی تو کتابخونه ی بزرگ "فرهنگان" گشتیم و دست آخرم توی یه کنج قشنگ و دوست داشتنی کتابخونه، کاپوچینو و چایی ترش نوشیدیم و غرق شدیم تو دنیای کوچولوی پسرک که با چه عشقی نشسته بود کنار میز و کتاب منتخب محبوبش رو با ولع نگاه می کرد و ورق می زد. 

اون قفسه از کتابخونه که اختصاص داده بودیم به کتابهای پسزک در حال انفجاره و باید یه قفسه دیگه رو خالی کنیم و بدیم دستش. هرقدر پسرک شیفته ی کتاب و نگاه کردن به نقاشی های کتابه دخترک کتابهای مقوایی کلفت برادرک رو که الان به سن دخترک می خوره، ریز ریز کرده. نمی دونم می تونم به کتابخون شدن این ته تغاری امید ببندم یا نه! البته که ادمی به امید زنده است. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد