با چند روز تاخیر واکسن هجده ماهگی دخترک رو زدیم و رفت تا شش سالگی. خیلی پاش درد می کنه و هربار با تکون دادنش یه آی جانسوزی تحویلمون می ده که جیگرمون می سوزه براش. اعتراف می کنم اقای پدر خیلی زحمت دخترک رو از بدو تولد طبق قولی که تو دوران بارداری بهم داد می کشه و شاید این همه بابایی بودنش بی دلیل نباشه. امشب با پسرک طبق دستور مهدشون لباس هالووین گرفتیم و دوتایی یه پامکین خوشگل هم درست کردیم که فردا با خودش ببره. تجربه ی جالبی بود و کلی به هردومون خوش گذشت.
کاش فقط می تونستم پروژه ام رو با سرعت بیشتری پیش ببرم. گاهی سرعتم در حد و اندازه ی قدم های مورچه می شه.
ویییی منم 5شنبه باید ببرم واکسن بزنه :((((
ای جانم. چقد این واکسن هجده ماهگی دوران نقاهتش سخته :(((
کمپرس خنک بعد امپول دادن استامنیفن هر 4 تا 6 ساغت یکبار فراموشت نشه که کمتر اذیت بشن این کوچولوهای دوست داشتنی مون