اولین ترکش تبعات مهد کودک رفتن پسرک، دامان ما رو هم گرفت و الان هم پسرک به شدت مریضه، هم من، هم دخترک. یکی از اخلاق های بدی که پسرک داره اینه که جدیدا به تقلید از خواهرش، اشیاء و هرچیز باربط و بی ربطی رو می گذاره تو دهانش و هرقدر بهش تذکر می دم، می گه "ببخشید، نمی دونستم" اما باز روز از نو و روزی از نو.

از وقتی تو جمع از خواب شبانه ی دخترک تعریف کردم، دقیقا از همون روز مذکور شبی چندین و چندبار بیدار می شه و نشون به اون نشون که چند شبه رسما نیمه های شب بیدار می شه و قسنگ یکی دوساعتی برای خودش بیدار می مونه! البته بگم که این وسط موتورهای مسابقه ای که دقیقا از ساعت 12 شب تا 3 بامداد باهم کورس می گذارن و صدای وحشتناکشون از اتوبان می یاد در بدخوابی نه تنها دخترک و پسرک بلکه من هم بی تاثیذ نیست. بارها با تپش قلب از خواب پریدم و حسابی خودشون و موتورشون رو مورد عنایت قرار دادم. خیلی دلم می خواست مرکزی وجود داشت برای شکایت این بی فکرها که خواب نیمه شبانه رو بر کوچیک و بزرگ حرام کرده ان، 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد