نفس مامان چند روز پیش شش ماهگیش رو هم تموم کرد و قدم گذاشت تو هفت ماهگی. برخلاف واکسن دوماهگی و چخارماهگی، برای شش ماهگی خیلی بی تابی نکرد و در کل شکر خدا حالش خوب بود. عروسکم سه چهار روزه که داره غذا می خوره. برخلاف برادر مهربونش که اصلا رغبتی به غذا خوردن نداشت و نداره خیلی به غذا خوردن علاقمنده. اینقدر سر داداش گلش ما بی میلی و بی ذوقی نسبت به غذا دیدیم که الان غذا خوردن با ولع دخترک شده برامون یکی از شیرینترین سرگرمی های این روزهامون. 

عروسکم یک ماهی می شه که من رو به اسم " مااااام" صدا می زنه. خصوصا تو بحرانی ترین لحظات که کسی دردش رو نمی فهمه با صدا کردنم من رو می کشونه طرفش. 

خیلی شیرین و خواستنی شده. گاهی اوقات دلم می خواد همین طور تو سکوت دراز بکشم کنارش و شاهد بازی کردن با دست هاش باشم که بالای سرش به انواع و اقسام حالتها در می یاره و جوری به اون دوتا دست کوچولو نگاه می کنه که انگاری داره به بغرنج ترین معادله ی ریاضی نگاه می کنه!

گاهی واقعا می مونم این حجم بزرگ دوست داشتن از کجا نشات می گیره و چه جوری می شه موجودی رو اینقدر دوست داشت. 

اما بگم کمی در مورد شازده کوچولوی دوست داشتنی خونه مون. پرنس خوشگلم متاسفانه دچار ترس و اضطراب جدایی از من شده. بدون حضور من تو هیچ کدوم از اتاق ها پا نمی گذاره. دستشویی رو تنها نمی ره. البته تو این ترس ساختن خونه ی روبروی مون و سروصداهای ناهنجارش برای بچه ها، بی تاثیر نیست. امیدوارم مقطعی باشه و هرچه زودتر خوب بشه.

پ.ن: پرنسس کوچولو تا پایان شش ماهگی 7170 گرم وزن داشت و 66 سانتیمتر قد.  

عروسکم چند روز پیش اولین دندون پاینش در اومد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد