اینقدر برای نوشتنش دست دست کردم و منتظر موقعیت مناسب شدم که لابلای جابه جایی های خانه مان گم نشود که قاطی احوال گرفته و مزخرف این روزهایم شد و کلا فراموش کردم که ننوشتمش. آری بعد از سیزده سال به ارزوی دیرین جوانی ام که ادامه ی تحصیل بود رسیدم اما متاسفانه در شهری به نسبت دور. با تمام وجودم امیدوارم امکان شرکت در کلاس ها برایم میسر شود.

پ.ن: دخترکم در پایان پنج ماهگیش 6600 گرم وزن و 63 سانت قد داشت. متاسفانه دخترک هم به مانند برادرش اهل خوردن نیست و به گمانم ارزوی داشتن  بچه ای خوش خوراک بر دلم ماند. 

نظرات 1 + ارسال نظر
سمانه چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 14:10

مبارکت باشه عزززیزم.ایشالا بچه هات سالم باشن.خوردن مهم نیس والا

فدای تو بشم من!!! مبارک تو هم باشه
ان شالله همه ی ی ی ی ی بچه ها سلامت باشن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد