90

دو روز از روزی که رفته ایم خانه اشان می گذرد و من مدام تداعی می کنم موقعیت خانم میزبان را که چهارماه باردار است و همسرش، مادر و مادر خانمش را چهارماه است اورده است منزلشان برای رتق و فتق امور و خودش هم عین این چهارماه را نشسته است کنار همسرش و کارش را تا جای امکان از منزل مدیریت می کند. نمی دانم، برای منی که همیشه خودم کارهایم را کرده ام اینقدر این موضوع سنگین و غیرقابل هضم می آید یا واقعا صحنه ای که دیده ام از شگفتی های خلقت این موجود دوپاست! 

نظرات 2 + ارسال نظر
سمانه چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 14:13

چه کارااااا.من که تا هفته آخر بارداری اومدم سر کار.تازه کلی هم به خودم افتخار میکردم که ناز و نوز ندارم.ماجرا چیه ؟ماعجیبیم یا اونا؟؟؟

قربونت برم اونا نازشون خریدار داره و کلا هرکاری کنن شق القمر کردن اما ما کاری نکردیم که فقط انجام وظیفه بوده

نیوشا سه‌شنبه 16 شهریور 1395 ساعت 13:38

اون وقت من دیشب تو برگشت از مشهد تا شهرمون هوس شیر پسته بستنی کرده بودم از طرفی از شام تو خونه هم خبری نبود از طرفی همسرجان انقدر خسته بود که حوصله نمی کرد یه جا نگه داره منتظر آماده شدن شام بیرون باشه ...
نزدیک خونه یه کافی شاپ بود گفت بیا بریم دو تا آبمیوه بخوریک .. همسرجان گفت خودت برو بخر یه دونه منم نمی خوام!
می دونم به شدت خسته بود صب از تهران رسیده بود ظهر رفته بودیم مشهد همش تو خیابونا حالا هم تازه رسیده بودیم ...
اما خوب منم تو شرایط مثلا خاصم!
دیشب شام نخورده کپیدم!
انقد اعصابم از جریان پای بابا و جر و بحثم با شوهر خواهر 2 خرد بود حوصله یه لقمه نون پنیر خوردنم نداشتم

ای جاااانم. نیوشا جات نکن اینکار رو در حق خودت و نی نی. کاش می رفتی و برای دل خودتم شده یه شیرپسته بستنی می خوردی قربونت برم.
اخ که چقدر دلم برات خون نیوشا. الهی که خدا یه فرزند سالم و صالحی بده بهت که تو پیری همین طور که تو هوای مامان و بابا رو داری، هوات رو داشته باشه عزیز دلم.... ایمان دارم هیچ وقت خوبی و محبت بی پاسخ نمی مونه ببین کی و کجا نتیجه ی این همه خوبیت رو ببینی عزیزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد