89

بنظر من یکی از بزرگترین معایب پدر و مادر شدن، این عذاب وجدان لعنتی است که همه جا و همه وقت گریبان والدین را می گیرد. نزدیک به دوماه است که دل به دل پسرکم نداده ام و در چند روز اخیر فقط جواب پرسش های تکراری اش را با داد و فریاد داده ام. این روزها کارم شده است روزی چندبار عذرخواهی از او بخاطر دادهای بنفشی که بی گناه سرش کشیده ام. دلبرکم عادت به خواب بعدازظهر ندارد، امروز درهیاهوی جابجایی مان به جایی که قلبا دوست ندارم، وقتی گفت خسته ام خوابم می اید گفتم برو روی تختت بخواب و درصدی ایمان نداشتم بعد از گذشت ده دقیقه وقتی وارد اتاقش می شوم اورا کف زمین کتاب بدست در خواب ناز ببینم. این روزها در دلم بلوایی است عزیز مادر، ببخش که با بی حوصلگی هایم تورا هم بی حوصله کردم. ببخش که این روزها تو را تا این حد تنها گذاشته ام و مدام چپ می روی راست می روی یاداوری می کنم که ارام باش سروصدا نکن که خواهرکت بیدار نشود.

آخ از دل من که در این بل وشو بازار مدام ابریست و با بهانه و بی بهانه می بارد و حوصله ی هیچ کس را در این کره ی خاکی ندارد. 

آخ که کاش می شد مادر بهتری بودم برایتان و فقط بذر محبت در دل های کوچکتان می کاشتم اما چه کنم چه کنم که یارای مهربانی کردن در حقتان ، انطور که باید را ندارم. در طول روز، روزی چندین بار با خودم می گویم تو باید مادر قوی باشی و نگذاری مشکلات و حسرت های دلت سایه ای تاریک شوند برروی سرجگرگوشه هایت، اما چه کنم وقت عمل کم می آورم و ناخواسته می رنجانمتان .... 

پ.ن: دلبرکم در پایان چهارماهگی اش، 61.5 سانتی متر قداش بود و 6.080 گرم وزن اش. واکسن چهارماهگی اش بیشتر از دوماهگی حتی اذیتش کرد و الان یک هفته ای هست که درست غذا نمی خورد. در این یک هفته به واسطه ی دردی که از حرکت پای چپ اش عایدش می شد پای چپ اش رو تکان نمی داد و تازه تازه امروز نشانه هایی از حرکت پای چپ اش دیدم. 

نظرات 2 + ارسال نظر
سمانه چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 14:16

اماااان ازین عذاب وجدان.منکه بااارها خودمو جریمه کردم که اگه دادبزنم سرش فلان میکنم و بسان.ولی این زندگی لعنتی با اینهمه مشکلات ریز و درشت دیواری کوتاه تر ازین طفلکیا پیدا نمیکنیم.بمیرم براشووووون.

اره به خدا خیلییییی گناه دارن کاش هیچ وقت به این دنیا دعوتشون نمی کردم ...

نیوشا چهارشنبه 10 شهریور 1395 ساعت 09:46

تو مادر خوبی هستی مطمئن باش..
این اوضاع به هم ریخته روحی برا همه پیش میاد.. اما می گذره برمیگردی به خودت
مگه مامانای ما سرمون داد نزدن!؟ مگه حتی کتک نخوردیم ازشون!؟ این یعنی اینکه بی توجه و بد بودن با ما؟!
اینطور فکر نکن... مطوئن باش اون کوچولو هم تو رو درک می که :) (این از اون حرفا بودا)

نیوشا جان چقدر کامنت پر مهرت بهم ارامش داد. ممنونم که هستی اون هم تا به این حد مهربون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد