48

هرچند سخت، هرچند طاقت فرسا، اما خوشحالم که در تمام روزها و لحظات این بیست و هفت ماهی که  گذشت، من و پدرت کنارت بودیم و هیچ گاه تنهایت نگذاشتیم، می دانم نه مهد، نه پرستار و نه حتی بودن در کنار مادربزرگ و عمه و خاله نمی توانست توجهی که لازمه ی سن ات باشد را تامین  کند و تربیتی یکدست آن گونه که من و پدرت دوست داشتیم و داریم، داشته باشی. بخاطر همین است که می گویم مادر و پدر شدن، بخصوص مادر شدن مساوی است با اتمام  پیشرفت های اجتماعی مادر و حضورش در اجتماع، حداقل برای چندین و چند سال پی در پی. شاید اگر می دانستم مادر شدن با خود تا این حد مسیولیت و از خود گذشتگی به همراه دارد، هیچ گاه زیر بارش نمی رفتم، اما حالا که نام مقدس مادر برروی شانه هایم سنگینی می کند، شایسته نمی دانم کم بگذارم. 

نظرات 1 + ارسال نظر
ژیلانوس دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 14:49 http://tilkano.blogsky.com

و باز هم سلام ....... این پستت خیلی زیباست
براوووووووووووو

سلام و سپاس!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد