45

تا کوچکترین فرصتی پیدا می کنم برای فکر کردن، تمام ذهنم معطوف می شود به روزهایی که قرار است دخترک به خانواده ی سه نفرمان اضافه شود. آینده برایم پر است از علامت سوال و چگونه بزرگ کردن فرزندانم آن هم دست تنها. البته که مهربان همسر همیشه همراهم بوده و هست، اما زمان هایی که سرکار است ، فقط من هستم و من و دو فرزند کوچک با اختلاف سنی کم. همین جوری اش در این روزهای واپسین خواسته های پسرک را به سختی و با جان کندن اجابت می کنم که امیدوارم تا بدنیا آمدن دخترک و تعادل بین وزن و جسم ام شرایطم بهتر باشد. البته که آن زمان بی خوابی های شبانه جوری دیگر مرا از پای در خواهد آورد.  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد