32

عزیز دل مادر، چقدر تو خوبی، چقدر تو پاک و معصومی ، چقدر به قول پدرت فهمیده هستی جان مادر، که  به محض دیدن ناراحتی ام از برای نخوردن های مکررت، خودت به کنارم می آیی و با آن زبان شیرین، اما گویایت، به من می گویی ناراحت نباش. آخر چگونه ناراحت نباشم جان شیرینم که گاها در طول روز نه لب به صبحانه ات می زنی، نه ناهارت و نه شامت و این میان نیز خبری نیست از هله هوله های معده پر کن. می دانم برای خرسند کردم حتی به زور لقمه را در دهان می گذاری اما به نیمه نرسیده آن را بالا می آوری... پروردگارا چقدر سخت است ، مادری کردن برای فرزندی به غایت بد غذا ....... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد