28

به طرز وحشتناکی دل نازک شده ام این روزها. طاقت  ندارم کسی کاری یا حرفی برخلاف میلم بزند آنوقت اشک هایم خود را محق می دانند برای جاری شدن و باریدن، چه در جمع، چه در خلوت. حتی در اوج تعریف خاطره ای خنده دار همچون دعای عهد خواندن همسر در دوره ی دوستی مان، یک آن در چشم برهم زدنی موجی از بغض و اشک هجوم می آورند بر چهره خسته ام، به گونه ای که یارای کنترل و مهاری نیست و به اجبار پناه می برم به گوشه ای دنج و خلوت تا آرام  آرام بریزند و ببارند و خاموشی گیرند. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد