24

خیلی وقت بود که دلم یه مسافرت درست و حسابی می خواست . بلاخره قسمت شد و دو روزی آمدیم اصفهان و یک شب هتل عباسی ماندیم و کلی عکس های رنگ به رنگ داخل محوطه ی تاریخی هتل و باغش انداختیم.  فقط قسمت بسیار آزاردهنده ی سفر، غذا نخوردن های پسرک بود که لب به چیزی نزد و آخر شب زیر چشمانش صورتی مایل به بنفش شده بود و به من ثابت کرد با این وضع غذا خوردن حالا حالاها در کنار بسیاری از ممنوعیت های حال حاضر زندگیمان،  ممنوع السفر نیز هستیم.

پ.ن: مشاور مالی شرکت سابقم بابت پیشنهاد کاری در شرکتی جدید، با من تماس گرفت و برای بار چندمین بار در این دو سال و اندی غم و غصه ی مهیا نبودن شرایط وجودم را در برگرفت و می دانم باز تا چندین روز حالم خراب است ..... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد