10

تقریبا سه هفته ای می شود که شروع کردی به جمله گفتن. اوج اش زمانی بود که نیمه های شب از خواب بیدار شده بودی و در همان حین از اتوبان صدای بوق ماشین امد و تو گفتی«بوق نزن، آقاهه» من به فدای زبان باز شدنت تو کی اینقدر بزرگ شدی که من نفهمیدم دلبرکم.

نظرات 3 + ارسال نظر
مائورین یکشنبه 6 دی 1394 ساعت 08:48

روزی روزگاری همش میگفتم یعنی میشه گل پسر باهام حرف بزنه منو مامان صبا کنه؟
الان میگم تورو خدا اینقدر ور نزن سرم رفت یا بیشتر از دوبار پشت سر هم مامان بگه میگم زهرمار و مامان

عزیز دلم. آره واقعا انگار همین چند روز پیش بود که برای اولین بار گفت مامان و الان داره جمله می گه برام.

شیکسون شنبه 5 دی 1394 ساعت 14:21 http://shixon.blog.ir

سلامممم
چه خوببب، بچه ها عشقن!!! پاک و زلال ^_^

سلامت و شاد باشید مادر :)

سلام.
ممنونم عزیزم از دعالی خوبتون.

ذهن زیبا شنبه 5 دی 1394 ساعت 08:31 http://Zehneziba1.blogfa.com

سلام بانو
پسر شما اینطور که من متوجه شدم 2سالشه خیلی بزرگتر از زمانیه که من دخترم رو گذاشتم و برگشتم به محل کارم-دخترم 6ماهه و پسرم 9ماهه بود وقتی از مرخصی زایمان برگشتم هردوتاشون حدود2هفته بی قرار بودن ولی بعدش به شرایط عادت کردند و پذیرفتند. برای هردوتاشون اول پرستار گرفتم پرستار از بیرون و شرکت نه-یه آدم آشنا رو پیدا کردم که از نظر سنی حدود 45 و خودش صاحب بچه بود و اطمینان داشتم بهش پول پرستار رو دادم و زمانایی که نبودم میومد پیش دخترم از 1سال و نیمگی هم گذاشتمش مهد که خیلی راضی بودم دخترم هم خوشحال بود اونجا بازی می کرد و چیزای جدید یاد می گرفت-الان برای پسرم هم پرستار گرفتم هردوتاشون رو نگه میداره یکی از آشناهاست که پول پرستار رو بهش میدم-کارخونه هم سخته ولی عادت می کنی که تو تایمی که میرسی انجام بدی-دوره ارشدم رو زمانی که دخترم شش ماهش بود شروع کردم خیلی از کلاسا عصر بود و همسرم ازش مراقبت می کرد وبعضی از کلاسها صبح که توی زمان کاریم بودو باید مرخصی می گرفتم فقط میموند زمانی که می خواستم درس بخونم که بیشتر کارهای ارشد چون مقاله و.. ست از نت محل کارم استفاده می کردم و دوستانم کمکم می کردن و زمان امتحانات هم مرخصی می گرفتم و دخترم هم میزاشتم مهد از صبح تا ظهر درس می خوندم-اتفاقا پسرم خیلی زیاد شبا بیدار میشه چون بد غذاست شبا سیر نمیشه وبعضی اوقات مثل دیشب 20بار بیدار میشه و شیر میخوره ولی بدنم عادت کرده شاید سردرد بگیرم یا خوابم بیاد ولی خیلی بهش بها نمیدم-به نظرم بچه 2ساله مهد براش خیلی خوبه حیف نیست خونه نشین شدید؟ اگر الان هم نمی تونید بزاریدش مهد من پیشنهاد می کنم از بعد عید بزارید همه بچه ها اولش یه کم مریض میشن ولی خیلی زود بدنشون عادت میکنه-خودشون هم خیلی زود عادت میکنن اونجا بهشون خوش می گذره نگران نباشید

سلام. عزیزم بی نهایت ممنونم از تایمی که برای پاسخ دادن به سوالم گذاشتید. خیلی خیلی دلم می خواد مثل قبل برم سرکار و درسم رو ادامه بدم، اما چه کنم که کسی رو دوروبرم نمی شناسم که بابت نگهداری از بچه ها بتونم بهش اعتماد کنم. مهد رو هم که دلم نمی یومد پسرم رو زیر دو سال بگذارم و حتما بعد عید بخاطر خودش هم که شده بصورت پاره وقت می گذارم. ولی هزارماشالله به پشتکار و اراده ی قویتون. شما از اون دسته مادرها و همسرهایی هستید که باید الگوباشن برای مادرها و همسرهایی مثل من که فقط کز کردن تو خونه و بللی تللی می کنن. بانو جان بسیار بسیار از آشناییتون خرسند شدم. امیدوارم روزی بشه که من هم بتونم به خودم و لحظه هایی که می سازم افتخار کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد