2

نیمه های شب با صدای دزدگیر ماشین بیدار شدم و وقتی آیفون رو زدم تا ماشینم رو ببینم با دیدن انبوهی از رنگ سفید زیر نور زرد پیاده رو مسخ شدم. بعد دو ساااال چشمم با نوازش روح بخش برف سفیدپوش جلا گرفت. قدیمها چقدر بیشتر از این سال ها برف و بارون می یامد زمستان ها. با وجودی که همیشه از سرما فراری بود اما بارش برف باعث جنب و جوش بیشترم می شد و برای رهایی از سرما می بایست که تندتر از معمول راه می رفتم و گاها حتی می دویدم. کی باورش می شه از میرداماد تا منیریه، از پارک ملت تا مطهری رو زیر ریزش برف گز کرده باشم به تنهایی؟! 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد