کمتر به خاطر دارم برای فیلم یا سریالی از ته دل گریه کرده باشم و مکانیسم دفاعیم تو این مواقع این جمله است که”همه اش فیلمه غصه نخور” اما دیروز برای سریال “vikings” وقتی “لاگرتا”، زن جنگجوی دوست داشتنی مهربونم رو کشتن مثل ابر بهار گریه کردم.
بعضی فیلمها توی یه شرایطی به تور آدم میخورن که آدم انگاری روحیات خودش رو باهاش مقایسه میکنه و خودش رو بی دفاع می بینه از حجم فشارهای وارده و این همذات پنداریه باعث میشه آدم باهاشون زار بزنه. اتفاقی یه صحنه ی کوتاه از یه سریال رو چند روز پیش دیدم و دلم گرفت عجیب، آخ اینقدر قلبم گرفت از شدت ناراحتی انگاری حال و روز منه
اخ نگو نگو نگو که الان با یاداوریش اشکم جاری می شه. کاملا حرفت رو قبول دارم گاهی شرایط روحی روانی ادما جوریه که با یه تلنگر می شکنن
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
بعضی فیلمها توی یه شرایطی به تور آدم میخورن که آدم انگاری روحیات خودش رو باهاش مقایسه میکنه و خودش رو بی دفاع می بینه از حجم فشارهای وارده و این همذات پنداریه باعث میشه آدم باهاشون زار بزنه. اتفاقی یه صحنه ی کوتاه از یه سریال رو چند روز پیش دیدم و دلم گرفت عجیب، آخ اینقدر قلبم گرفت از شدت ناراحتی انگاری حال و روز منه

اخ نگو نگو نگو که الان با یاداوریش اشکم جاری می شه.
کاملا حرفت رو قبول دارم گاهی شرایط روحی روانی ادما جوریه که با یه تلنگر می شکنن