یادتونه گفته بودم امسال سال منه؟ :)

شکر :)

کم کمک دارم یاد می گیرم برای خودم هم وقت بگذارم و ماهی دوماهی یکبار، چند ساعتی رو برای خودم باشم. حالا چه تنها، چه با همسر چه با دوستان. دارم یاد می گیرم بدون عذاب وجدان از لحظه هام لذت ببرم و حق خودم بدونم اون چند ساعت رو بدون فکر کردن به بچه ها. پیک نیک امروز تو دل طبیعت تو جمع دوستان خیلی مزه داد و حسابی حال دلم رو خوب کرد. موقع برگشت داشتم فکر می کردم چقدر مثل دختربچه ها ذوق این دورهمی های دخترونه مون رو دارم و تو این سن دارم اولین هایی رو تجربه می کنم که شاید برای بقیه یه مورد روتین عادی باشه. خیلی خوشحالم و ممنون از همسر که نهایت همکاری رو داره که از این فرصتهای طلایی برای بهتر شدن حال دلم استفاده کنم. 

امروز اولین روز کاریم بعد از گذشت چهارسال بود. بماند که هرکی از راه رسید یه کاری داد و خواست نشون بده که مثلا اون رئیسه و منم تو دلم گفتم باشه بشین تا من از شما دستور بگیرم. نکته ی جالب، خوشحالی خیلی زیاد مدیر عاملمون از دیدن من بود. می گفت دوتا خانم هستن که همیشه مثال می زنمشون، یکی شون تویی. از اون جالب تر برخورد پرسنلی بود که من تا به حال ندیده بودمشون و می اومدن جلو و می گفتن ما درسته شما رو ندیده بودیم اما خیلی تعریفتون رو شنیده بودیم. یکی شون که رسما اومد با من روبوسی و گفت کوچولوها خوبن؟ منم با چشمهای گرد شده نگاش کردم و کلی خندیدم. 

اما این خط این نشون، عمرا اگر مدیر عاملمون اجازه بده من تو سمت الانم بمونم و از الان چشده کرده بازم من رو ببره تو بخش مالی :)))