امشب من و دخترک تنهاییم و برای اولین بار پسرک همراه پدرک رفتنه اند استخر. دل توی دلم نیست پسرک بیاد و ببینم اب بازی داخل استخر برایش جذاب بوده. از بچگی عاشق شنا بودم و هستم، امیدوارم این ژن را از من به ارث برده باشد چرا که پدرک کمی تا قسمتی ابری آب گریز است. تصور اینکه نهایت تا دوسال دیگر من و دخترک هم می توانیم برویم استخرم حال دلم را خوب خوب می کند.
امسال تو سفر رفتیم ابگرم سرعین اونجا دو ساعت به اب تیره زل زدم و به وضوح دیدم که چقدر تنها و بی کس و بی دخترم و اشکارا فهمیدم که در همه دوران زندگیم تنها خواهم بود پس پیش بسوی اوردن دو عدد دختر
ای جون دلم به این مامان دل بزررررررگ
اولا بگذار اعتراف کنم با دیدن کامنتت دنیا دنیا شاد شدم و دوما غبطه خوردم به ارده ات برای اوردن سومی و چهارمی
دلم برات یک ذره شده بود
مرسی که سرزدی بهم دوستم
از رویاهای پرتقال فروش برای داشتن پسر هم این بود که دوتایی برن استخر :))
:))) ایشالله دومی دختر بشه تو هم باهاش مادری دختری بری اینور و اونور. یا اگرم پسر شد دومی هم ایشالله بری اونور اب و چهارتایی برید شنا ;)