بازهم یک صبح بارانی دیگر از راه رسید و من کنج خانه لم داده ام و سهمم از این هوای زیبا و ملس بهاری، چیزی بیشتر از دید زدن از پنجره ی خانه نیست.
نه اینکه ما داریم زیر بارون شلنگ تخت می اندازیمبگیر بخواب بابا با صدای بارون بیشتر می چسبه
خوابم کجا بود دختر جان!مگه پسرکم می گذاره من یه مین چشم رو هم بگذارم؟
نه اینکه ما داریم زیر بارون شلنگ تخت می اندازیم
بگیر بخواب بابا با صدای بارون بیشتر می چسبه
خوابم کجا بود دختر جان!
مگه پسرکم می گذاره من یه مین چشم رو هم بگذارم؟